English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (1424 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
capacities U انجام دادن هر مقدار کار که ممکن است
capacity U انجام دادن هر مقدار کار که ممکن است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
boolean operation U یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
sets U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
The culpable action may be done wilfully or by negligence. U عمل قابل مجازات ممکن است آگاهانه یا با سهل انگاری انجام شود.
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
perpetuting testtimony U تاسیسی که به وسیله ان شهادتی که ممکن است بعدا" به ان استناد لازم شود و در عین حال ممکن است بعدا" ممکن الحصول نباشد حفظ میشود
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
workload U مقدار کارهایی که شخص یا کامپیوتر انجام داده اند
workloads U مقدار کارهایی که شخص یا کامپیوتر انجام داده اند
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
maximises U به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
maximised U به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
maximize U به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
maximising U به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
maximized U به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
maximizing U به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
maximizes U به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
initialize U مقدار اولیه دادن
setting up U مقدار دادن به یک بیت
sets U مقدار دادن به یک بیت
set U مقدار دادن به یک بیت
elegant U یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
effectuate U انجام دادن صورت دادن
wake up U تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
assignment U معادل قرار دادن یک متغیر با یک مقدار یا رشته یا حرف
faceted code U یات یک موضوع را بیان میکند با انتساب دادن به هر یک یک مقدار
assignments U معادل قرار دادن یک متغیر با یک مقدار یا رشته یا حرف
stepped motor U دستگاه مکانیکی که بهنگام پالس دادن به ان مقدار ثابتی می چرخد
write protect U غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
to carry through U انجام دادن
implement U انجام دادن
to carry into execution U انجام دادن
to do a thing the right way U انجام دادن
furnish U انجام دادن
perform U انجام دادن
to make good U انجام دادن
fulfill U انجام دادن
implemented U انجام دادن
put into practice U انجام دادن
fulfit U انجام دادن
to go through U انجام دادن
go through U انجام دادن
to follow out U انجام دادن
furnishes U انجام دادن
to bring to effect U انجام دادن
stand to U انجام دادن
effect U انجام دادن
effected U انجام دادن
effecting U انجام دادن
carry out U انجام دادن
cover U انجام دادن
put inpractice U انجام دادن
covers U انجام دادن
make out <idiom> U انجام دادن
coverings U انجام دادن
chare U انجام دادن
performs U انجام دادن
performed U انجام دادن
parform U انجام دادن
to bring to an issve U انجام دادن
make a reality U انجام دادن
fulfill [American] U انجام دادن
implementing U انجام دادن
paying U انجام دادن
bring into being U انجام دادن
execute U انجام دادن
put into effect U انجام دادن
put on U انجام دادن
administer انجام دادن
chars U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
fulfilling U انجام دادن
fulfilled U انجام دادن
fulfills U انجام دادن
fulfil U انجام دادن
fulfils U انجام دادن
implements U انجام دادن
pays U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
accomplishes U انجام دادن
accomplishing U انجام دادن
do up U انجام دادن
pay U انجام دادن
make something happen U انجام دادن
carry into effect U انجام دادن
bring inbeing U انجام دادن
put ineffect U انجام دادن
implement U انجام دادن
carry ineffect U انجام دادن
carry out U انجام دادن
to put through U انجام دادن
furnishing U انجام دادن
char U انجام دادن
actualize U انجام دادن
charring U انجام دادن
actualise [British] U انجام دادن
manipulate U با دست انجام دادن
to carry out a transaction U معامله ای انجام دادن
redo U دوباره انجام دادن
redid U دوباره انجام دادن
go the whole hog <idiom> U بطورکامل انجام دادن
on the beam <idiom> U خوب انجام دادن
redoes U دوباره انجام دادن
redoing U دوباره انجام دادن
redone U دوباره انجام دادن
lurk U در خفا انجام دادن
alternate U بنوبت انجام دادن
alternated U بنوبت انجام دادن
alternates U بنوبت انجام دادن
reworks U دوباره انجام دادن
dashes U بسرعت انجام دادن
dashed U بسرعت انجام دادن
dash U بسرعت انجام دادن
performed U انجام دادن خوب یا بد
reworking U دوباره انجام دادن
to do by halves U ناقص انجام دادن
to toss off U زود انجام دادن
To carry out to the letter . To do something very meticulously . U موبه مو انجام دادن
to a one's object U مقصودخودرا انجام دادن
performs U انجام دادن خوب یا بد
rework U دوباره انجام دادن
top U خوب انجام دادن
perform U انجام دادن خوب یا بد
completion of a contract U انجام دادن قرارداد
to bring through U خوب انجام دادن
reworked U دوباره انجام دادن
overdid U بیش از حد انجام دادن
manipulate U بامهارت انجام دادن
serves U خدمت انجام دادن
manipulated U بامهارت انجام دادن
served U خدمت انجام دادن
lurked U در خفا انجام دادن
lurking U در خفا انجام دادن
put across U خوب انجام دادن
repeats U دوباره انجام دادن
lurks U در خفا انجام دادن
serve U خدمت انجام دادن
overdoing U بیش از حد انجام دادن
repeat U دوباره انجام دادن
misdo U ناصحیح انجام دادن
manipulates U بامهارت انجام دادن
overdoes U بیش از حد انجام دادن
overdo U بیش از حد انجام دادن
out act U بهتر انجام دادن از
solemnize U باتشریفات انجام دادن
To do something on ones own . U سر خود کاری را انجام دادن
do U انجام دادن کفایت کردن
To take ones time over something . to do something with deliberation U کاری را سر صبر انجام دادن
do something rash <idiom> U بی فکر کاری را انجام دادن
redid U انجام دادن مجدد چیزی
deliberated U عمدا انجام دادن عمدی
speculate U معاملات پرخطر انجام دادن
deliberates U عمدا انجام دادن عمدی
redo U انجام دادن مجدد چیزی
take the plunge <idiom> U بادروغ کاری را انجام دادن
To do something hurriedly . U کاری را با عجاله انجام دادن
(have the) cheek to do something <idiom> U با گستاخی کاری را انجام دادن
redoing U انجام دادن مجدد چیزی
redoes U انجام دادن مجدد چیزی
speculating U معاملات پرخطر انجام دادن
plod U بازحمت کاری را انجام دادن
plodded U بازحمت کاری را انجام دادن
speculates U معاملات پرخطر انجام دادن
in the groove <idiom> U حداکثر کار را انجام دادن
plodding U بازحمت کاری را انجام دادن
heat treat U انجام دادن عملیات حرارتی
plods U بازحمت کاری را انجام دادن
deliberate U عمدا انجام دادن عمدی
redone U انجام دادن مجدد چیزی
speculated U معاملات پرخطر انجام دادن
deliberating U عمدا انجام دادن عمدی
to go to U رسیدگی کردن انجام دادن
to serve one's term U خدمت خودرا انجام دادن
to shuffle throuch shun U بدشواری انجام دادن پرهیزکردن از
administering U انجام دادن اعدام کردن
to stand to one's duty U وفیفه خودرا انجام دادن
terrorize U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorising U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorises U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
Recent search history Forum search
1incentive
1To be capable of quoting
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
1مقدار دهدهی بزرکترین عدد اعشاری چیست
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1I may find a prince
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com